در شب کوچک من افسوس

باد با برگ درختان میعادی دارد

در شب کوچک من دلهرهء ویرانیست

گوش کن

وزش ظلمت را می شنوی؟

من غریبانه به این خوشبختی می نگرم

من به نومیدی خود معتادم

گوش کن

وزش ظلمت را می شنوی؟

در شب اکنون چیزی می گذرد

ماه سرخست ومشوش

و بر این بام که هر لحظه در او بیم فرو ریختن است

ابرها همچون انبوه عزا داران

لحظهء باریدن را گویی منتظرند

لحظه ای

وپس از ان هیچ

پشت این پنجره شب دارد می لرزد

و زمین دارد

باز میماند از چرخش

پشت این پنجره

یک نا معلوم نگران من و تست

ای سراپایت سبز

دستهایت را چون خاطره ای سوزان در دستان عاشق من بگذار

و لبانت را چون حسی گرم از هستی

به نوازش لبهای عاشق من بسپار

باد ما را خواهد برد

نظرات 6 + ارسال نظر
علی دوشنبه 24 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 03:45 ب.ظ http://ghandooon.blogsky.com

جالب بود

جاسیگاری دوشنبه 24 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 09:04 ب.ظ http://jasigari.blogsky.com

پیداست از این شیوه که مست است شرابت!

شادی دوشنبه 31 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 05:22 ب.ظ

مرسی محمد جون
خسته نباشی عزیزم
خیلی قشنگ بود
دوستدار تو شادی
موفق باشی

هستی پنج‌شنبه 3 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 09:16 ب.ظ http://ragehasty.persianblog.com

آخی به یاد فروغ خیلی زیبا بود .. مرسی از حضور صمیمانتون شاد باشی

هستی سه‌شنبه 8 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 08:04 ب.ظ http://ragehasty.persianblog.com

سلام ... اومدم بگم به روزم خوشحال میشم اگه بیای

تنها یکشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 11:27 ب.ظ http://www.yeraz.blogsky.com

سلام
قشنگ بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد