-
[ بدون عنوان ]
جمعه 26 آبانماه سال 1385 11:22
تعطیل....................
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 2 آبانماه سال 1385 11:59
عمیق ترین درد زندگی مردن نیست بلکه نداشتن کسی است که الفبای دوست داشتن را برایت تکرار کند و تو از او رسم محبت بیاموزی
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 28 مهرماه سال 1385 16:21
امروز پای ثانیه ها درد می کند آرام می روند ، آرام تر از دیروز و گاه پشت ساعت های غم می ایستند . . . با این ثانیه های خسته ، کی به تو می رسم ...؟؟؟ من منتظر مهرت میمانم...انتظاری سرد... انتظاری بی انتها تنهایی را با من آشنا مکن ... به دیدارم بیا .
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 28 مهرماه سال 1385 11:21
ماهی به آب گفت : تو نمیتونی اشکای منو ببینی , چون من توی آبم... آب جواب داد اما من میتونم اشکای تو رو احساس کنم چون تو توی قلب منی
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 21 مهرماه سال 1385 12:20
گاهی احساس میکنم چرا هیچ وقت ندونستم که تو باید پیش از اینها می رفتی
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 8 مهرماه سال 1385 11:09
زندگی آب راهیی است به نام وفا... میریزد به جویی به نام صفا... میرود به رودی به نام عشق... میرسد به دریایی به نام وداع
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 7 مهرماه سال 1385 13:31
دعای دل خیلی از ماست : خدایا منو را در مقابل دوستانم محافظت فرما خودم از عهده دشمنانم بر میام
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 10 شهریورماه سال 1385 11:01
عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست،بلکه نداشتن کسی است که الفبای دوست داشتن را برایت تکرار کند،و تو از اون رسم محبت بیاموزی
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 12 مردادماه سال 1385 13:08
به همه لبخند بزن اما با1 نفر بخند همه را دوست داشته باش اما به 1 نفر عشق بورز تو قلب همه باش اما قلبت مال 1 نفر باشه
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 20 خردادماه سال 1385 16:04
کاش می شد اشکهایمان را به قیمت عشق بفروشیم. کاش خریداری برای دل های شکسته پیدا می شد. کاش قلب بی عشق را با ذره ای محبت نمی خریدند
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 15 خردادماه سال 1385 20:48
همیشه با بدست آوردن اون کسی که دوستش داری نمی تونی صاحبش بشی ، گاهی وقتا لازم هست که ازش بگذری تا بتونی صاحبش بشی ، همه ما با اراده به دنیا می آییم با حیرت زندگی میکنیم و با حسرت میمیریم این است مفهوم زندگی کردن ، پس هرگز به خاطر غمهایت گریه مکن و مگذار این زمین پست شنونده آوای غمگین دلت باشد
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 5 خردادماه سال 1385 11:29
قانون عشق: یک پسر با یک نگاه از یک دختر خوشش میاد ... و عشق از طرف اون شروع میشه ... تا جایی که زندگیش رو پای عشقش میذاره ... اما دختر باور نمیکنه ... چون یک چیزهایی دیده و شندیده ... تا دختر میاد پسر رو باور کنه ، پسر دلسرد و خسته میشه ... میره با یکی دیگه ... بعد که دختر تازه تونسته پسر رو باور کنه میره طرفش ... اما...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 22 اردیبهشتماه سال 1385 17:59
زمستان دوباره می آید بهار دوباره تکرار می شود اما تو هیچ وقت تکرار نمی شوی چون خدا یک اشتباه را دو بار تکرار نمی کند
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 15 اردیبهشتماه سال 1385 11:03
هر وقت احساس کردی در اوج قدرتی به حباب فکر کن
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 3 اردیبهشتماه سال 1385 13:56
معرفتو باید از سیگار یاد بگیری با اینکه می دونه وقتی تموم شد زیر پات لهش میکنی ولی بازم تا اخرش به پات می سوزه
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 1 اردیبهشتماه سال 1385 11:28
کسی با سکوتش مرا تا بیابان بی انتها جنون برد کسی با نگاهش مرا تا درندشت دریای خون برد مرا بازگرداند مرا ای به پایان رسانیده _آغاز گردان!
-
ریاضی
جمعه 25 فروردینماه سال 1385 12:48
زندگی ریاضی است پس خوبی ها رو جمع کنیم غم ها رو کم کنیم شادیها رو ضرب کنیم دردها رو تقسیم کنیم نفرت رو زیر رادیکال ببریم دوستی ها رو به توان برسونیم از قــلــــبــــهــامون فـــاکــــتـــور بگیریم
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 23 فروردینماه سال 1385 16:14
اگه اقیانوس نمیتونی باشی دریا باش اگه نه رودخانه باش اگر نشد نهری کوچک باش ولی هیچوقت مرداب نباش
-
قانون زیر پا ماندن....
جمعه 18 فروردینماه سال 1385 15:33
اگر تمام ابر های جهان ببارند گلهای قالی رشد نخواهد کرد
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 11 فروردینماه سال 1385 11:45
به باز آمدنت چنان دلخوشم که طفلی به صبح عید پرستویی به ظهر بهار و من به دیدین تو در آینه ات مشغولم
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 10 فروردینماه سال 1385 22:44
کسی با سکوتش مرا تا بیابان بی انتها جنون برد کسی با نگاهش مرا تا درندشت دریای خون برد مرا بازگرداند مرا ای به پایان رسانیده _آغاز گردان!
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 23 مردادماه سال 1384 22:07
در شب کوچک من افسوس باد با برگ درختان میعادی دارد در شب کوچک من دلهرهء ویرانیست گوش کن وزش ظلمت را می شنوی؟ من غریبانه به این خوشبختی می نگرم من به نومیدی خود معتادم گوش کن وزش ظلمت را می شنوی؟ در شب اکنون چیزی می گذرد ماه سرخست ومشوش و بر این بام که هر لحظه در او بیم فرو ریختن است ابرها همچون انبوه عزا داران لحظهء...
-
سرد
یکشنبه 23 مردادماه سال 1384 19:17
تمام دلم را غم گرفته صدای درد در اعماق وجودم همچو ناقوسی تنم را می تکاند . نمی دانم تاریکی چشمان من است یا غیر ... کاش چشمانم به تاریکی خو نمی کرد . کاش این ریشه سرد سراسر وجودم را نمی پیمود . اری اری فقط باد است که زردی کلام مرا به خزان می برد . لرزانم از قدم نهادن در این سرمای سرد سرد . . . سرد خسته ام خسته بال و...
-
شکستم
یکشنبه 9 مردادماه سال 1384 21:42
چنان در خود شکستم همچو سایه در اینه چنان مردم همچو اب در اتش دگر مرا باقی نیست اندازه یه مرغ قفسی گرفته دلم در خود میشکنم جز این پیله تنگ مرا راهی نیست کاش میشد ذیوار این سایه ها را بشکافت و رفتو دگر باقی نماند تا این سکوت تنگ در همان سایه می دمید.